سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

کوچه های آبی احساس

 

پیشوای قصه یک قدم جلو آمد و گفت :

امام داستان سلام رساند و گفت :

از پیامبر افسانه شنیدم که گفت :

دوش از حضرت سَمَر ندا آمد که گفت :

همانگونه که خوابیده اید ، بخوابید

تا وقتی که در خواب غفلت هستید

برای شما ، سحرگاهی به نام بیداری نیافریدم ...

 

چند خط بالا ، پاسخی بود به مطلبی بسیار زیبا از وبلاگ :

کوچه های آبی احساس  htt://taranom134.blog.ir

 

آنچه در این متن پُر شکوه ( همان وبلاگ ) بیش از همه جلوه میکند ، اعجاز ترکیب دو کلمۀ « ابر تیره » است . صفتی که موصوفش در نگاه اول ، جز « تیرگی » نیست . و تضاد و ثقابلی آشکار با « نور » و هر آنچه به نام روشناییست دارد . تناقضی سنگین و خط بطلانی بر هر گونه افسانه ای به نام « نور بیداری » . نویسنده برای بیداری « بنفشه » از خواب ، از شمس مظهر نور استمداد نمی طلبد . بلکه برای دست یابی به « بیداری » دست به دامن « ابر تیره » می شود . به هر کجای ادبیات ما بنگرید ، خواهید دید که هر کجا صفتی به نام « بیداری » آمده ، که در اصل ، خود نه صفت ، بلکه موصوفی است برای چشم ، همیشه همراه با کلمۀ « نور » بوده است . اما « رضوان » این بیداری را نه در « نور » ، بلکه در « تیرگی » جستجو میکند . و از « ابر تیره » برای بیداری « خواب بنفشه » یاری می طلبد . و این همان تضادی است که نویسندۀ مطلب ، آن را با زیبایی وصف ناپذیری خلق کرده است .

و سپس با استفاده از ترکیب بسیار زیبای « سکوت نمناک » برای « حنجرۀ آبی آسمان » ، هوش از سر آدمی می رباید . « آسمان آبی » هرگز نمیتواند « سکوتی نمناک » در « حنجرۀ » خود داشته باشد . نویسنده به سراغ « رنگ آبی آسمان » نمی رود ، بلکه از « حنجرۀ آبی » ( حنجرۀ نمناک ) سخن می گوید که « سکوتی نمناک » در آن ؛ جا خوش کرده که نیاز به فریادی سهمناک از جنس « ابر تیره » دارد . و از « حنجره » می خواهد که اگر خودش نمیتواند « فریاد » بزند ، « ابر تیره » را صدا کند تا به جای او « فریاد » بزند . ( برای احیای تصویری از این اندیشۀ نویسنده ، شعر فریاد زنده یاد اخوان ثالث را با صدای خودش گوش کنید )

اما زیبایی این متن ، درست آنجا به اوج می رسد که نویسندۀ مطلب ، « فریاد » را نه با کلام خشم ، بلکه با « لهجۀ بارانی » می طلبد . استفاده از کلمۀ « بارانی » برای نوع گویش ( لهجه ) چنان با لطافت و زیبایی گزینش شده که لطافت کلام نویسنده ، از لطافت باران پیشی می گیرد و روخ و روان آدمی را تلطیف ، و آدمی را روانۀ رضوانی میکند که « رضوان » آن را در ذهن و اندیشۀ خویش آفریده است .

هر آنچه در زیبایی این متن بگویم ، کم گفته ام .

ترکیب کلمات آنقدر زیبا و دلنشین هستند که بی شک هر خواننده ای را مسحور میکند . فقط کافیست مطلب را جانانه بخوانید و یارانه .

یک پیشنهاد هم دارم که اگر بر محضر نویسنده مقبول بیفتد ، می توانند با تغییری کوچک ، متن حاضر را بیش از پیش جلا ببخشند .

در ترکیب « چشمان بنفشه » ، هر چند که ترکیبی بسیار زیباست ، اگر به جای « بنفشه » کلمۀ « نرگس » را جایگزین کنند ، با توجه به معنی مجازی آن و  مترادف بودن « چشم » و « نرگس » و با توجه به آنچه از پیشینیان بر آمده ، مسلماً بر زیبایی متن زیبای خویش ، خواهند افزود :

 

ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد

« چشم نرگس » به شقایق نگران خواهد شد

حافظ

 

خواهم که بر زلفت ، هر دم زنم شانه

ترسم پریشان کند بسی ، حال هر کسی

« چشم نرگست » مستانه مستانه

 

خواهم بر ابرویت ... رویت ، هر دم کِشَم وَسمه

ترسم که مجنون کند بسی ، مثل من کسی

« چشم نرگست » دیوانه دیوانه

 

تصنیفی از « فصیح الملک » با آهنگ علی اکبر خان شیدا

ترانۀ « چشم نرگس » با صدای جاودانۀ شجریان ( پدر )

 

و اما در رابطه با متن زیبای نویسندۀ محترم ، مناسبتی نیز با این شعر پیر فرزانه ، هوشنگ ابتهاج دیدم که روا نبود خود به تنهایی بخوانم و لذت ببرم . از این رو ، دوستان گرامی را نیز در این « خوش مستی » شریک میدارم :

بر خیز که غیر از تو مرا دادرسی نیست

گویی همه « خوابند » ، کسی را به کسی نیست

 

این قافله از قافله سالار خراب است

اینجا خبر از پیش رو و ، باز پسی نیست

 

تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش

دیدم که در آن آینه هم ، جز تو کسی نیست

 

من در پی خویشم ، به تو بر می خورم اما

آن سان شده ام گم ، که به من دسترسی نیست

...........................................

...........................................

همین .

 

یکشنبه 11 خرداد 99

 

  • سایه های بیداری