شعری برای تولد عزیزی که نمیدانم اینک کجاست .
قرار بود باشد و شعر به خویشش تقدیم کنم .
اما چون نیافتمش ، همینجا می نویسم .
شاید روزی بیاید و بخواند .
تا سحرگه می سرودم شعر نو
جمله در اوصاف رویش مو به مو
واگشودم دفتری زان مهر وی
« تا بر آرم صد بهار از ماه دی » ( 1 )
لاله رو همچون نگاری بی بدیل
آتشی باشد به جان هر خلیل
دلربا و دلنشین و دلفریب
ای بت زیبای من اَمّن یُجیب ( 2 )
تو همان پیدای ناپیدای من
شاهد و مشهود و هم شیدای من ( 3 )
میزنی هر نغمه در ماهور خویش
دلبریها با رخ چون حور خویش
بر نتابی گر ، به جانِ جان من
جان نگیرد کلبۀ احزان من
ای عروس آسمانم ای مَهَم ( 4 )
یوسفی تنها و اینک در چَهَم
رخ نمای امشب که خاک درگهم
چون بر آیی ، رخ به درگاهت نهم
کاش از آن پیمانه ها جامی دهی
پیر کنعانت ز محزونی رهی
شاهی یوسف شهود روی توست
ورنه او را بند و زندان ، موی توست
یک نفر گوید که تبریکت کجاست ؟
گر نباشد ، شعرت اینک نابجاست
در حروف اول ابیات بین
یک یک آنها را کنار هم بچین
اینک این هجران و این بیداد رآی
بس کن ای یارا ، کنون بر « سایه » آی
سایه های بیداری
سحرگاه دوشنبه 24 دی ماه 97
پ . ن :
( 1 ) = غزلی از مولانا با مطلع : ناگهان اندر دویدم پیش وی ....
( 2 ) = آیۀ 62 سورۀ نمل
( 3 ) = آیۀ 3 سورۀ بروج
( 4 ) = عروس آسمان – ترانه ای دلنشین از زنده یاد داریوش رفیعی
- ۹۷/۱۰/۲۶
درود و عرض ادب.احتمالا اصل مذکور منتسب به جنابعالی برای اکثر افراد صادق است مثلا بنده تصنیف سرگشته را فقط با صدای استاد حسین قوامی می پسندم و لاغیر .اما از شما استفاده از کلماتی چون پشیز و بی ارزشی در خصوص آثار فرهنگی که احیانا غیر منطبق با سلیقه یا خاطرات شنوایی شما تجدید اجرا و بازخوانی شده اند را نمی پذیرم . نمی توان تمام ارزش اثری فاخر را صرفا به سلیقه و ذوق افراد نسبت داد بلکه این آثار مستقل از پذیرش توسط افراد به ذات دارای ارزش هنری و معنوی خود هستند