داشته های ما منتظر نمی مانند که ما هر وقت دلمان خواست
آنها را ورق بزنیم . یک وقت چشم باز می کنیم و می بینیم که
همینطوری ورق خورده و به انتها رسیده است .
باید همان دیشب که داشتیم کتاب قصه های خویش را می بستیم
و نشانی نیز به عنوان نشانه لای آن می گذاشتیم
که فردا شب از همانجا باقی قصه را پی بگیریم
فکر این را می کردیم که :
هیچ تضمینی برای فردا شب نیست
چون لای کتاب قصۀ زندگی ما
هیچ نشانی نگذاشته اند برای فردا شب .
افسانۀ زندگی ما
بدون نشانه ورق میخورد و به پایان می رسد
و ما یارای بازگشت به صفحۀ نشانه ها را نداریم .
کتاب زندگی ما
وقتی بسته شد
یعنی بسته شد
و دیگر هرگز باز نمی شود
حتی اگر هزار نشانه لای آن نشان کنیم .
سایه های بیداری
سه شنبه 9 بهمن ماه 97
- ۹۷/۱۱/۰۹