ای کوه تو فریاد من امروز شنیدی
دردیست در این سینه که همزاد جهان است
از داد و وداد آن همه گفتند و نکردند
یا رب چقدر فاصلۀ دست و زبان است
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری
این صبر که من میکنم افشردن جان است
زنده یاد هوشنگ ابتهاج
پاسخ کوه :
آری تو اگر همچو من هر روز شنیدی
کآن درد نه در سینه که در غار ، نهان است
گویند از این دست سخنها و نپرسند
آنجا که در پرده سخن ، نیش ! عیان است
اینجا که ز هر گوشۀ چشمی ، به هر سوی
صد چشمۀ خونبار ، سراسیمه روان است
شوق دم یکشنیه 30 مرداد 401