سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

۳ مطلب با موضوع «سلسلۀ غرامتیان» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

سلسلۀ غرامتیان

قسمت سوم : ( کابوسی در خواب )

 

قاضی : چرا آن مرد را کشتی ؟

متهم : مگر فامیل شما بود ؟

قاضی : چه فرقی میکند چه کسی بود ؟ سوال من این است که چرا آن مرد را کشتی ؟

متهم : اگر آشنای شما نیست ، پس شما چکاره اید که می پرسید ؟ به شما چه مربوط ؟

قاضی : من باید بین شما و آن مردی که کشتی ، عدالت را برقرار کنم .

متهم : چرا ؟ مگر شما خدا هستید ؟  

قاضی : اولا اینجا من سوال میکنم و شما جواب میدهید و شما حق سوال کردن ندارید . دوما این چه سوالی است که میکنید ؟ خدا برتر از هر چیز و هر کسی است .

متهم : اولا چه کسی چنین تقسیم نابجایی کرده که شما می توانید بپرسید ولی من نه ؟ اصلاً چه کسی به شما چنین اختیاری داده ؟ دوماً به من بگویید ببینم ، چرا وقتی قابیل ، هابیل را کشت ، هیچ قاضی در آن موضوع دخالت نکرد ؟ و چرا هیچ کس در مورد هابیل و قابیل ، داستان عدالت را برقرار نکرد ؟

قاضی : این غلط کردنها به شما نیامده . فقط جواب سوال را بده .

متهم : این غلط کردنها هم به شما نیامده که جای خدا بنشینید .

قاضی : اما شما جرمی مرتکب شده اید که باید پاسخگو باشید .

متهم : به شما یا به خدا ؟

قاضی : هم به من و هم به خدا .

متهم : اینجا یا اون دنیا ؟

قاضی : هم اینجا و هم اون دنیا .

متهم : شما که گفتید آن مرد فامیل شما نیست . پس چرا باید به شما توضیح بدهم ؟ در ضمن اگر خدا به همۀ امور آگاه است و دانا ، نادانی مثل تو به چه کارش آید که حتی نمیدانی که چرا من آن مرد را کشتم ؟ و اگر مدعی هستی که شما نمایندۀ خدا بر روی زمینی ، خب آقای نماینده ، پاشو برو اون قابیل را پیدا کن و بپرس چرا هابیل را کشت ؟ و اگر قرار است به خدا جوابگو باشم ، اون دنیا خودم به خدا می گویم . هر چند که فکر نکنم نیازی به این کار باشد . چون خدا به همۀ امور آگاه است . پس گفتن من چه فرقی به حال خدا میکند . او که میداند .

قاضی : اما شما باید در این دنیا هم قصاص شوید .

متهم : چرا ؟ برای یک خلاف ، چند بار یک نفر را به مسلخ می برند ؟ اینجا که می کشید . آنجا هم که میکشند . شما را چه کسی باید محاکمه کند که مرا میکشید ؟ قتل ، قتل است دیگر . چه فرقی میکند ؟ وقتی من میکشم ، می شوم مجرم . اما همین که شما بکشید ، اسمش می شود عدالت آره ؟

قاضی : تو دیوانه ای ؟

متهم : نه . فقط یک احمقم که هر داستانی را باور میکنم .

خیس عرق از خواب پریدم .

روی تختم نشسته ام به این فکر میکنم که :

هابیل از سلسلۀ غرامتیان بود آیا ؟

بعدش هم یاد داستان مولانا افتادم که :

حسن مُرد .

حالا در جملۀ « حسن مُرد »

فاعل و فعل و مفعول ، کدام است ؟

« حسن » فاعل است .

چون عمل مردن را او انجام داده است .

« مُرد » فعل است

چون حالت جمله را بیان میکند .

خب پس مفعول کو ؟

 « حسن » مفعول است .

چون عمل « مردن » بر روی او انجام شده است .

با این حساب میتوان گفت : حسن قاتل خودش می باشد .

چون « حسن » خودش را مُردانده ( الان اختراع کردم ) است .

آهااااااااااای آقای قاضی !!!!!!!!!

بیا « حسن » را محاکمه کن . چون قاتل خودش هست .

بیراه نمی گفت آن رند شیراز که :

این طایفه از کشته ستانند « غرامت »

حالا دیدید ؟ زمان حافظ نیز سلسلۀ غرامتیان وجود داشت .

برگردیم به « حسن »

چه بکنیم با این قاتل که خودش را به قتل رسانده ؟

لطفاً نگویید که مردن با قتل فرق میکند .

این را خودم هم میدانم .

اما اینجا قتل اتفاق افتاده نه مردن .

چون حسن خودش را به دست خودش « مُردانده »

این یک قتل است . حالا شبهه عمد یا عمد بودن آن را ، همان قاضی نمایندۀ خدا باید بیاید تشخیص دهد .

حالا ببینیم آن یکی رند چه می گوید :

ماتَ زیدٌ ، زید اگر فاعل بُوَد

لیک فاعل نیست ، کو عاطل بُوَد

او ز روی لفظ نحوی فاعل است

ورنه او مفعول و موتش قاتل است

خیلی خب . قاتل پیدا شد .  

مولانا گفت : مرگ ، قاتل است .

خب پس باید « غرامت » از مرگ بگیریم .

حسن : مرگ و زندگی ، دست کیست ؟

مادر حسن : خدا

دوشنبه 29 بهمن ماه 97


  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

سلسلۀ غرامتیان

قسمت دوم :

احتمالا برخی از دوستان ایراد بگیرند که چرا داستان بی مقدمه شروع شد و هیچ زمینه ای برای شروع آن چیده نشد ؟

جواب این سوال را باید در خودشان بجویند نه در این داستان .

این یک داستان ذهنی و پرسشگرایانه است .

همۀ ما هر لحظه ، بی هر مقدمه ای ممکن است سوالی پیش رویمان پدید بیاید . و ممکن است پرسشی داشته باشیم که حتی جوابی برای آن نباشد . آیا نباید بپرسیم ؟

اصلا جهان هستی مگر با مقدمه و برنامه ریزی قبلی پدید آمده ؟

مگر یک خدا یا چند خدا در بدو امر نشسته اند برای تولید این جهان برنامه ریزی کرده اند ؟

اگر داستان علمی « بیگ بنگ » را قبول کنیم ، می بایست انفجار یهویی بی مقدمه را نیز بپذیریم و اگر داستانهای آسمانی را قبول کنیم می بایست « کن فیکن » و داستانهای پیش از آن را بپذیریم . کدامیک از اینها مقدمه و زمینۀ زمینه چینی پیش از وقوع داشته ؟

همانطور که عرض کردم این یک داستان بر مبنای پرسش است .

بنده نه علامۀ دهرم برای اثبات یا نفی چیزی و نه چنین تخصصی دارم و نه چنین قصدی دارم . و آنهایی که مدعی هستند در صورت نداشتن تخصص در امری ، پرسشی نیز نباید پرسیده شود ، باید عرض کنم که پرسش ، برای یادگیری است . چه آن پرسش درست باشد یا نادرست . اگر کسی در علم طبابت تخصصی نداشته باشد ، نمیتواند بپرسد : چرا دل درد و سر درد و شکم درد دارم ؟ آیا برای پرسیدن همین چند سوال ساده ، می بایست برود 30 سال پزشکی بخواند ؟ و اگر نخوانده باشد حق ندارد بپرسد چرا دل درد دارم ؟ همۀ ما در پرسیدن هر سوالی آزادیم و محق . اما اگر تخصصی در زمینه ای نداشتیم ، فقط حق جراحی کبد نداریم . ولی حق پرسش داریم .

اگر یک نفر پرسید : آقا این خدایی که می گویید کجاست و چه شکلی است و چگونه عمل میکند ، سر مبارکش باید « غرامت » این سوال باشد ؟ هر چند که هزاران و میلیونها نفر تا کنون جزو همین سلسلۀ غرامتیان بوده و غرامت همین سوال و سوالهای دیگر را پرداخت نموده اند . اگر از معلمی پرسیده شد فرضیۀ تکامل داروین را با آیات آسمانی چگونه میتوان جمع بست ، غرامتش یک صفر گنده در کارنامۀ پرسش کننده است ؟ میدانی اگر ، جواب بده . نمیدانی اگر ، حق حکم نداری . تخصص در امری ، مجوز حکم برای هیچ کس صادر نمیکند . آن پزشک جراح مغز در مقابل سکتۀ مغزی یک نفر که منجر به « کما » شده حتی  ، فقط حق مداوا دارد نه حق امر به انفصال همۀ دستگاههای زنده ماندن آن محتضر و گرفتن جان او .

ممکن است بگویند که : یک دامپزشک متخصص اگر برایش اثبات شود که یک میلیون قطعه مرغ به مرضی دچار شده اند که می بایست همگی معدوم شوند ، حکم به معدوم شدنشان میدهد . و حکمش نیز می بایست بدون چون و چرا اجرا شود .

بله . چنین حکمی رواست . اما آن دامپزشک بر اساس اینکه چه مقدار از این مرغها را بی خدایان میخورند و چه مقدار آن را با خدایان میخورند ، حکم نکرده . بلکه سلامت همۀ آنها برایش مهم بوده . و همچنین آن متخصص در راستای ضرر و زیان و یا سود مرغداریها و صاحبان آنها ، فتوای معدوم کردن آن مرغها را نداده . و هیچگونه نفع شخصی در این میان نداشته است .  آیا کلیسای قرون وسطی وقتی حکم به معدوم نمودن خروسهایی نمود که به بازار مرغ کلیسا ضرر می رساند در رابطه با منافع عموم مردم بود ؟ یا منافع کلیسا ؟ حالا چون کشیشان کلیسا متخصص در امور بودند ، آیا حق چنین حکمی را داشتند ؟ یا تخصصشان فقط در راستای حفظ منافع خودشان بود و آن حکمها نیز از آن جهت صادر شدند ؟

یکشنبه 28 بهمن 97  


  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

سلسلۀ غرامتیان

قسمت اول :

هیچ کس نمیداند که سلسلۀ غرامتیان ، از چه تاریخی ، از کجا ، و چگونه به وجود آمدند . حتی بنیانگذار این سلسله نیز نامعلوم و در هاله ای از ابهام است .

همانطور که سر آغاز این سلسله ، نامعلوم است ، پایان و انتهای آن نیز مشخص نیست . اما وسعت فرمانروایی این سلسله کاملاً مشخص و معلوم است . همۀ جهان هستی .

حتی یک سانتیمتر مربع از این کرۀ خاکی ، خارج از قلمرو غرامتیان نبوده و نیست . و نه تنها زمین ، بلکه سایر کرات و کهکشانها نیز تحت سیطرۀ این سلسله بوده و تا ابد نیز به همین قرار باقی خواهد ماند .

از نام آشناترین غرامتیان بین کرات ، میتوان از خورشید نام برد .

در یک جملۀ ساده میتوان گفت که خورشید غرامت زمین و زمینیان را می پردازد . پس خواسته یا نا خواسته از سلسلۀ غرامتیان محسوب میشود . تاریخ تولد خورشید به 4567 میلیارد سال پیش بر میگردد . و با این رقم نجومی که از عمر آن میگذرد ، هنوز در میانسالی به سر می برد . و با توجه به تاریخ تولد زمین که 454 میلیارد سال پیش می باشد ، می توان گفت اگر خورشید 4113 میلیارد سال ، قبل از زمین متولد شده باشد ، هنوز در آن دوران جزو سلسلۀ غرامتیان نبوده و نباید آن سالها را مرتبط با دوران سلطۀ غرامتیان محسوب کنیم .

اما به هیچ وجه اینگونه نیست و می بایست همۀ عمر خورشید را جزو دوران سلسلۀ غرامتیان محاسبه کنیم .

با یک مثال عینی بهتر خواهیم توانست به این موضوع پی ببریم .

فرض کنیم دختری در سن 25 سالگی ازدواج میکند و در سن 26 سالگی صاحب فرزندی می شود . و آن دختر ، که اکنون یک مادر است ، تا آخر عمر خود ، خواسته یا ناخواسته ، به فرزند خویش غرامت خواهد پرداخت و جزو سلسلۀ غرامتیان محسوب میشود . حال اگر آن دختر را خورشید و فرزند وی را زمین بنامیم ، آیا میتوان گفت که 25 سال عمر ماقبل آن دختر هیچ ربطی به سلسلۀ غرامتیان ندارد ؟ اگر 25 سال عمر آن دختر را از وی بگیریم ، در آن صورت خود آن دختر هنوز وجود خارجی نخواهد داشت . پس چگونه چیزی که خودش بی وجود است می تواند به دیگری وجود بخشد ؟

به این ترتیب باید قبول کنیم که آن 25 سال هم در حقیقت لازمۀ سیر و تکامل آن دختر برای ایجاد یک وجود است . یعنی آن 25 سال پیش زمینه ای است برای ورود به سلسلۀ غرامتیان .

و به زبانی ساده تر ، آن دختر برای این به وجود آمده است که خود به وجود بیاورد . پس میتوان گفت که حتی قبل از تولدش نیز جزو سلسلۀ غرامتیان بوده و همچنین تمام آن 25 سال نیز یک غرامتی بوده است .

در مثال اول دبستان تا دانشگاه  نیز میتوان به همین روال پیش رفت . اگر کسی اول دبستان را نخوانده باشد ، میتواند در همان بدو امر وارد دانشگاه شود ؟ نه البته که نمیتواند . دانشگاه زائیدۀ 12 سال دبستان و دبیرستان می باشد . و فرزند آن دختر ، زائیدۀ 25 سال عمر آن دختر بوده و بدون پیش زمینه و پیش پرداخت عمر آن دختر ، هرگز آن بچه متولد نمیشد . همانطور که قبلا اشاره شد ، اگر آن دختر خورشید و فرزند وی ، زمین فرض شود ، در داستان زمین و خورشید نیز همین روال و قاعده حاکم است و 4113 میلیارد سال عمر خورشید ، پیش از تولد زمین ، در حقیقت همان پیش زمینه و پیش پرداخت برای تولد زمین می باشد و نهایتاً میتوان نتیجه گرفت که خورشید از بدو تولدش ، جزو سلسلۀ غرامتیان بوده است . و حتی پیش از آن .

اگر حوصله داشته باشم ، این داستان ادامه دارد .

شنبه 27 بهمن 97


  • سایه های بیداری