سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی
خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی
قلم را آن زبان نبود که سرّ عشق گوید باز
ورای حدّ تقریر است شرح آرزومندی
حافظ
به فریادی چه می جویی سکوت و شرح لبخندی ؟
هزاران درد دارم من که دل بندم به دلبندی
برو سایه چه میدانی تو از شمعی که خوش رقصد
میان شعلۀ آتش به هر رسمی و ترفندی
سایه های بیداری
پنجشنبه 16 شهریور 96
- ۹۷/۰۳/۲۰