سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

  • ۰
  • ۰

غصۀ نبودنت

آرشیو نوشته های پیشین :


عصری یک بشقاب گوجه فرنگی و خیار

با یک فقره نان سنگک

پیش رو گذاشته بودم و

دو لپی تناول میکردم

سر و صدای بلندگوی مسجد

مادرم را از خواب بیدار کرد

یک لقمه برایش گرفتم و

تقدیمش کردم

گفت : پیر شوی مادر !

گفتم : شدم مادر ! شدم !!!

سالهاست که پیر شدم

از غصۀ نبودنت .......

  • ۹۷/۰۴/۰۹
  • سایه های بیداری

نظرات (۱)

  • پژوهش های حقوق و ادیان (بانک صهیونیسم)
  • مرد چه کردی که بهم ریختم...
    پاسخ:
    هیچ !
    من سر در کار خویش و شما سر در کار خویش .
    با این تفاوت که این یکی پیشتر به هم ریخته و آن یکی امروز .
    برخی پازل ها را نباید جور کرد
    به هم ریخته ، زیباترند

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی