آرشیو نوشته های پیشین :
داشتم رد می شدم
دیدم یکی کنار پیاده رو نشسته
و روی مقوای بزرگی نوشته :
به من بی « نوا » کمک کنید !
تارم را روی سینه ام گذاشتم
و آهنگی در « نوا » مهمانش کردم
با « نوا » شد بندۀ خدا !
- ۹۷/۰۴/۱۱
آرشیو نوشته های پیشین :
داشتم رد می شدم
دیدم یکی کنار پیاده رو نشسته
و روی مقوای بزرگی نوشته :
به من بی « نوا » کمک کنید !
تارم را روی سینه ام گذاشتم
و آهنگی در « نوا » مهمانش کردم
با « نوا » شد بندۀ خدا !