پیکر تنهایی
هر شب به تمنایی ، بازار دل آرایی
امشب تو چه می خواهی ، ای دیدۀ سودایی
گفتا که در این دریا ، جز موج چه می بینی ؟
بشتافته بر ساحل ، در فکرت یغمایی
می رفت چو بارانی ، سیلاب پریشانی
از چشم گهرباری ، بر چهرۀ زیبایی
می کرد دُر افشانی ، از جان ! به جان کاهی
چون شمع گدازانی ، با پیکر تنهایی
میگشت به درگاهی ، با پا نه ! به سر گاهی
پروانۀ جانان را ، از جان چه پروایی ؟
میگفت تو فرجامی ، در عشق سر انجامی
در دِه مِیَم جامی ، جام مِی شیدایی
میگشت نسیم اینجا ، با سینۀ پر آهی
میرفت به تنهایی ، در وادی و صحرایی
پ . ن = در برخی از سروده ها از تخلص نسیم سود جستم .
20 تیر ماه 92
- ۹۷/۰۴/۱۳