سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

  • ۰
  • ۰

مادر

آرشیو نوشته های پیشین

 

کیفم را کنار حوض گذاشتم

آوازی حزین از توی اتاق به گوش میرسید

مادر بود

روسری به سر بسته بود و جارو میکرد ...

 

امروز پنجشنبه بود

رفته بودم پیش مادر

روسری به سر بستم و

کلی آواز خواندم برایش

  • ۹۷/۰۴/۱۴
  • سایه های بیداری

نظرات (۱)

عجب دلگیر بود این شعر:(
خدا حفظ کنه همه ی مادرا رو:)
پاسخ:
سپاس از بانوی محترم که با شمیم حضورشان
بنده را رهین منت خویش فرمودند .
................
امید که هیچ فرزندی داغ مادر نبیند که بسیار گران و سخت است تحمل فقدان مادر .

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی