گفتم : کم پیدا شدی بانو . وجودتان کیمیا شده .
چند وقتی هست که سعادت دیدار میسر نیست .
گفت : و اگر میسر میشد ، به دیدنم راغب بودید ؟
گفتم : مشتاقانه و شتابزده .
گفت : حالا حاصل شد . بشتاب .
نگاهی به چشمهایش نمودم . دیدم باز درون دیدگانش غم لانه کرده .
سرش را پایین انداخت .
گویا نشانگر موس نگاهم بر سیمای مونیتور ماهگون شب 14
اینچی اش ، همچون لکۀ ابری ناخواسته بود و او ........
هر دو لحظاتی ساکت شدیم .
آمدم چیزی بگویم که او زودتر از من شروع کرد .
کلمه اول در میان لبهایم ماسید و کلمات بعدی را فرو خوردم
و او نیز یک لحظه همان کرد که من نمودم .
گفت : شما بفرمائید
گفتم : حق تکلم با خانمهاست
خندید
گفت : حق تقدم ؟ یا حق تکلم ؟
گفتم : تقدم در همه چیز . حتی تکلم .
گفت : همه چیز ؟
گفتم : بله
گفت : حتی در عشق ؟
....................................
جادۀ دست یابی و ورود به شهر رویاها و آرزو های یک زن ،
تنگناها و گلوگاهها و پیچ و خم هایی دارد
که اگر مسافر نا آشنای سرزمین وی باشی ،
و کمی نیز نا آشنا به علائم راهنمای جاده
بی شک
گلهای شاداب کنار جادۀ زندگی وی را
زیر چرخهای شتاب عبور و گذر خویش
له کرده
و
به ژرفای دره خواهشهای نفسانی سقوط خواهی نمود .
عشق یک زن
لطیف ترین ، زیباترین و پیچیده ترین ،
پیچ و خم گردنه های این جاده است .
.........
بی هیچ جوابی داشتم نگاهش میکردم
گفت : نگفتید !
گفتم : بله . حتی در عشق .
گفت : پس انتظارم بیهوده است
گفتم : انتظار برای چه ؟ برای که ؟
گفت : برای تقدم کلام عشق از زبان کسی که معتقد است
که خانمها حتی در بیان عشق نیز حق تقدم دارند .
با این شرایط
همان بهتر که دیدار من برای بعضی ها میسر نباشد .
حتی مشتاقانه .
.........
تناقض در گفتارم را چنان مودبانه مثل پتک بر سرم کوبید که
حتی جاده عبور و وصول رویاهای خودم را نیز گم کردم .
چه برسد به شاهراه خیال او ................
یادم باشد دفعه بعد که دیدمش
این دهان صاحب مرده را گِل بگیرم و حرفی نزنم
ها !!! دهانم را گِل بگیرم و در دستم شاخه ای گل ..........
31 مرداد 94
- ۹۷/۰۸/۲۰