روزنگار 3
هچنان داغونم
یعنی به عبارتی متلاشی هستم
نمیدانم سرماخوردگی هست
یا به تکثیر و تکثر سلولی نامتعارف دچار شده ام
که البته شما آن را با نام متعارف سرطان می شناسید
یکی از دوستان میگوید که : اینقدر از این کلمه در مورد خودت
استفاده نکن ، آخرش یک روزی جدی جدی دچارش می شوی .
و همین موضوع باعث شد که بین ما بحثی بسیار شورانگیز ( البته نه
آن شورانگیز شهرام ناظری ) بلکه همانند خیار شور ، آغاز شد .
بحث بر سر این بود که آیا بالاخره ما به تقدیر و سرنوشت معتقد
هستیم یا نه ؟ و دوستم با قاطعیت تمام فرمودند : بله هستیم .
گفتم : پس اگر تقدیر و سرنوشت من ، تکثیر و تکثر سلولی باشد ،
همان خواهد شد و اینکه من این جمله را هی تکرار بکنم یا نکنم ،
هیچ تغییری در ماهیت و ذات آن حاصل نخواهد شد .
اما این دوست بنده از آن نمونه افرادی هستند که گاهی دوست دارند
هر دو پا را توی یک کفش کنند و حرفشان را به کرسی بنشانند . به
همین دلیل با این مختصر توضیح بنده قانع نمی شدند . برای همین
بحث ما پر شور تر از آن شد که انتظارش را داشتم .
تا اینکه مجبور شدم اینگونه بحث را پیش ببرم :
آیا معتقد به تقدیر و سرنوشت هستی ؟
جواب : بله
آیا معتقد هستی که خداوند ؛ همۀ هستی را تمام و کمال در شش
روز آفرید ؟
جواب : بله
آیا آفرینش خدا بی نقص و تا ابد بوده و یا اینکه آفرینش مقطعی می
باشد ؟
جواب : بی نقص و تا ابد بوده
آیا خداوند مثل شرکت مایکروسافت هر روز « ورژن » جدید از خلقت
ارائه میکند ، یا همان ورژن اولیه برای خلقت همۀ کائنات کافی بوده ؟
جواب : نه همان ورژن اولیه بوده
من : پس خفه شو . اگر قرار است سرطان بگیرم ، می گیرم . چه
بگویم ، چه نگویم .
قانع شد بندۀ خدا .
دوشنبه 12 آذر 97
- ۹۷/۰۹/۱۲