وقتی در یک نقطه از زندگی به باوری می رسی که فکر میکنی بهترین باور تمام عمرت بوده ، می بایست کمی صبر کنی .
مولانا در داستان اتاق تاریک و فیل و جمعیتی که در تاریکی بر اساس حس لامسه خویش به بیان واقعیاتی می پردازند که در حقیقت واقعی نیست ، اشاره به همین موضوع دارد .
وی بیان میکند که اگر نوری در آن اتاق بتابانیم ، همگی متوجه باورهای اشتباه خود خواهند شد .
همچنین در داستان انگور خریدن ترک و عرب و رومی و فارس نیز با بیان اینکه اگر بتوان زبان مشترکی بین آنان ایجاد نمود ، همگی متوجه باورهای اشتباه خود خواهند شد .
با اندک تأملی در این دو داستان میتوان متوجه شد که زبان مشترک ، نگاه مشترک ، بیان مشترک ، فهم مشترک و ..... میتواند بسیاری از موانع موجود را مورد بررسی دقیق و موشکافانه قرار دهد و از سقوط در وادی « من بهترم » مانع شود .
گاهی اوقات همۀ ما از یک فیل صحبت می کنیم . اما در تاریکی . و همین تاریکی موجب میشود که ما فقط به قسمتی از آن فیل اشراف داشته باشیم و واقعیاتی را که بیان می کنیم ، از همان منظر و دیدگاه محدود ما باشد .
وقتی بر سر مالکیت ( اوزوم – انگور – عنب و استافیل ) بدون آگاهی از معنای واقعی آن مشاجره می کنیم ، نشانگر ضعف دیدگاه و آگاهی و بینش و نداشتن زبان مشترک و فهم یک سویۀ ما می باشد .
انداختن یک فیل در یک اتاق تاریک و سپس ورود در تشخیص و چگونگی آن ، آن هم در تاریکی اثر گذار در بینش ما ، نتیجه ای جز این نخواهد داشت .
باورهای گنده و فربه ما ، همانند آن فیل می باشد که در اتاق تاریک ذهن ، قابل تفکیک نیست و برای تبیین درستی و نادرستی آن ، تنها راه ، بیرون کشیدن آن باورها از تاریکی و در معرض روشنایی فهم و اندیشۀ درست قرار دادن است . و این میسر نیست ، مگر اینکه ما به یک بیداری نسبی برسیم . وگرنه خیال بیداری ، رویایی است که ما همچنان در خواب می بینیم و خیال میکنیم که بیداریم .
آدینه 16 آذر 97
- ۹۷/۰۹/۱۶