با خودم عهد بسته ام که وقتی سی سالم شد :
سیگار را ترک کنم .
وقتی چهل ساله شدم ، دست از معاش بردارم و مطالعه کنم .
وقتی پنجاه سالم شد ، ازدواج کنم .
وقتی شصت ساله شدم با نوه هایم بازی کنم .
وقتی هفتاد سالم شد ، بمیرم .
وقتی داستان را به یکی از دوستانم بازگو کردم ، گفت :
سیگار را همان بهتر که نکشی تا عهدی برای ترکش نبندی .
مطالعه را از چهل سالگی آغاز نمیکنند که مغز پکیده باشد .
پنجاه سالگی باید در جشن عروسی دخترت باشی نه خودت .
ازدواجت که در پنجاه سالگی باشد ، در شصت سالگی ، اولین
فرزندت همش « نه » سال دارد . البته اگر باد موافق بوزد .
تو به من بگو ببینم !!! این نوه ها را از کجا می آوری ؟
از دختر « نه » ساله ات ؟
نمی خواهد در هفتاد سالگی بمیری ، همین الان برو بمیر .
یهویی قانع شدم .
9 آذر ماه 97
- ۹۷/۰۹/۲۴