سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

  • ۰
  • ۰

تسلیت

امروز با خبر شدم که پدر بزرگوار « رامین قلی زاده » یکی از هم وبلاگی های عزیز ما فوت کرده اند .

خبر ، خبر ناگوار بود و درد خو .

قبل از هر کلامی این واقعۀ دردناک را به رامین قلی زاده و خانوادۀ محترم ایشان تسلیت عرض میکنم .

.....................

رامین را از همینجا و در گذرهای وبگردی می شناسم .

چند مطلب از نوشته های ایشان را خواندم .

با اینکه 180 درجه تفاوت عقیدتی با رامین داشتم و دارم

اما در مطالب ایشان مواردی یافتم که هنوز لزوم شاگردی مرا به من گوشزد میکند .

و جالب است که اولین نقد من به یکی از نوشته هایش اینقدر تند و بی پرده بود

که در باز خوانی نقدم ، خودم از خودم شرمنده شدم .

میدانم که گاهی نیش قلمم ، واقعاً زهر آگین و کشنده است

اما از آنجایی که میدانم بهترین نقدها ، نقدهایی است که واضح و صریح گفته می شود

و البته با کمی چاشنی انعطاف و ملایمت

که متاسفانه گاهی این لطافت را به بهای بیان واقعیت کنار میگذارم

و همان می شود که رامین خوش اخلاق و بسیار مهربان

آن مطلب را از وبلاگش حذف نمود

و من هنوز دانه دانه عرق شرم از جبین خویش می زدایم

در مقابل آنهمه مروت و گذشت و مردانگی .

اینکه دوستان بیایند و نوشته های مرا حلوا حلوا کنند روی سرشان

در حق من لطف نکرده اند

بلکه موجبات « خود برتر بینی » مرا فراهم نموده اند

که اولین ضررش درجا زدن من در همان تفکر زیر سطحی خواهد بود .

حرف حسابم این نیست که برویم و بگردیم

و هر جا حرفی مخالف اندیشۀ خود یافتیم

خود کلام و نویسنده را شقه شقه کنیم

که اگر اینگونه بود

هشت میلیارد انسان زمینی

از فردا باید هر کدام شمشیر از رو ببندند

و صبح که از خانه بیرون زدند ؛ هر کسی را که در مقابلشان سبز شد

به جرم منطبق نبودن اندیشۀ طرف مقابل با تفکر ایشان

به قول آن آخوند حراف : به دو قسمت مساوی تقسیم کنند .

نه به هیچ وجه بنده چنین تصوری از نقد ندارم .

در نقد ؛ هم باید زیباییها را شکافت و هم اگر زشتی وجود داشت ، زشتیها را .

و هم اگر تاکیدی غلط بر مقوله ای رفته ، اصلاح آن غلط را .

دوستی من با رامین با همۀ اختلاف آراء

یک دوستی شاگردی و استادی است

که صد البته رامین ثابت نمود که استادی بی نظیر است .

برخی از دوستان عادت دارند

هر کسی از راه رسید

دو خط نوشتۀ با سر و ته و یا بی سر و ته ایشان را حلوا حلوا کنند و بهبه و چهچه

که مثلاً ایشان را خوش آید

اگر قرار بود که هر مطلب و نوشته و تفکری حلوا حلوا شود

امروز می بایست من جایگاه مریم حیدر زاده و مولانا را یکی می پنداشتم

و یک تخت دو نفره برای ایشان سفارش میدادم .

اگر نقدی منطبق با واقعیت بود ( توجه بفرمائید : عرض نکردم : حقیقت ؛ گفتم : واقعیت . که این دو با هم فرقی عظیم دارند ) یقۀ پیرهن پاره نکنیم و برگردیم یک بار دیگر مطلب خویش را باز خوانیم . اما اینبار از نگاه یک خواننده . نه از دیدگاه نویسندۀ مطلب . آنوقت حتماً پی به نقایص آن خواهیم برد و با وجود داشتن دو تا کفش ، هر دو پایمان را در یک کفش نخواهیم کرد .

حرف در این مورد زیاد دارم

اما مثلا این یادداشت ، یک تسلیت بود که من این بلا را سرش آوردم .

پشیمان هم نیستم که چرا پیام تسلیت به این روز افتاد

چون هدفم تسکین رامین بود از غم عظیمی که پیش رو دارد

و همچنین اشاره ای به بزرگواری رامین که فکر کنم اندکی از بیش را گفتم .

یاد و خاطر پدر بزرگوار رامین گرامی

و صبوری و تحمل رامین و خانوادۀ محترم ایشان را در گذار از این واقعه ، خواهانم .

و آرزو میکنم هرگز هیچکدام از دوستان دچار ملالی نشوند که عبور از آن برایشان سخت باشد .

آدرس وبلاگ رامین ، در ستون پیوندهای روزانه بنده ثبت شده .

  • ۹۷/۱۱/۲۳
  • سایه های بیداری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی