سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

  • ۱
  • ۰

حجرۀ زندگی

حجرۀ زندگی

 

حجرۀ زندگی ام

کهنه میزی است که من

پشت آن

سخت فرو رفته به جنگ

جنگ آن قامت افراشته در روز قدیم

با تا شدۀ قامت افسرده ز بیم

جنگ تسبیح فرو مانده ز انفاس شفا

با صف پنج تن انگشت فراخوان ریا  

روی میز

چرتکۀ مملو و انباشته از سود و زیان

خوش نشین فاصلۀ قافلۀ شرح و بیان

جنگ من با پس و پیش است و کنون

جنگ دل در طلب عقل به فرمان جنون  

این همه سفسطه در سلطه و تمرین قیامت تا کی ؟

پشت میزم هنوز

« روزگارم بد نیست  

تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی

دوستانی بهتر از آب روان » ( 1 )

مادرم نیست چرا ؟

و خدایی که سفر کرده به دور

شاید هم

گم شده در پرتو انوار ظهور  

« اهل تبریزم

پیشه ام زیباییست .

گاهگاهی ، می نوازم با چنگ

تا به آواز حقایق که در آن پنهان است

رشتۀ پوچ تقدسها تان پاره شود .

چه خیالی ! چه خیالی !

خوب میدانم ؛ حوض آگاهی تان 

توخالیست .

پدرم پشت فغانها مرده است .

پدرم وقتی مرد ،

مادرم در پی او سخت دوید ،

خواهرم چشم به راه ،

دیگر اما ، خبری هم نرسید » ( 2 )

پ . ن :

( 1 ) = صدای پای آب – سهراب سپهری

( 2 ) = بر گرفته از رمان عرق نعناع – سایه های بیداری   

یکشنبه 14 مهر 98

  • ۹۸/۰۷/۱۴
  • سایه های بیداری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی