حجرۀ زندگی
حجرۀ زندگی ام
کهنه میزی است که من
پشت آن
سخت فرو رفته به جنگ
جنگ آن قامت افراشته در روز قدیم
با تا شدۀ قامت افسرده ز بیم
جنگ تسبیح فرو مانده ز انفاس شفا
با صف پنج تن انگشت فراخوان ریا
روی میز
چرتکۀ مملو و انباشته از سود و زیان
خوش نشین فاصلۀ قافلۀ شرح و بیان
جنگ من با پس و پیش است و کنون
جنگ دل در طلب عقل به فرمان جنون
این همه سفسطه در سلطه و تمرین قیامت تا کی ؟
پشت میزم هنوز
« روزگارم بد نیست
تکه نانی دارم خرده هوشی سر سوزن ذوقی
دوستانی بهتر از آب روان » ( 1 )
مادرم نیست چرا ؟
و خدایی که سفر کرده به دور
شاید هم
گم شده در پرتو انوار ظهور
« اهل تبریزم
پیشه ام زیباییست .
گاهگاهی ، می نوازم با چنگ
تا به آواز حقایق که در آن پنهان است
رشتۀ پوچ تقدسها تان پاره شود .
چه خیالی ! چه خیالی !
خوب میدانم ؛ حوض آگاهی تان
توخالیست .
پدرم پشت فغانها مرده است .
پدرم وقتی مرد ،
مادرم در پی او سخت دوید ،
خواهرم چشم به راه ،
دیگر اما ، خبری هم نرسید » ( 2 )
پ . ن :
( 1 ) = صدای پای آب – سهراب سپهری
( 2 ) = بر گرفته از رمان عرق نعناع – سایه های بیداری
یکشنبه 14 مهر 98
- ۹۸/۰۷/۱۴