سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

  • ۱
  • ۰

تحفۀ جان

 

به مناسبت تولد عزیزی

 

تحفه جان آورم ، زانکه تو جانی مرا

سر بنهم بی دریغ ، گر تو بخوانی مرا

 

وا نشود غنچه ای ، بی لب خندان تو

هم گل و هم غنچه ای ، باغ و جنانی مرا

 

لالۀ رنگین تویی ، عطر ریاحین تویی

من چه بگویم ز یاس ، این همه آنی مرا

 

دیده به هر سو کنم ، سوی نگاهم تویی

گر چه جَهان از منی ، هر دو جهانی مرا

 

ترس ندارم ز عمر ، در گذران دمم

لب به لبم گر نهی ، جان بدمانی مرا

 

من که ز تو « نگسلم » ، همچو « فروغم » تو را

گر تو ز من بگسلی ، باز همانی مرا

 

با همۀ غصه ها ، قصۀ باران تویی

یک شب دیگر رسید ، قصه بخوانی مرا

 

امشب و هر شب بیا ، در ورق قصه ها

تا تو به « زیتون » چشم ، غصه برانی مرا

 

رفتی از این ماجرا ، در شب بارانی ام

این همه باران به چشم ، باز برانی مرا ؟

 

کودک زیبای من ، اوج تمنای من !

ای تو نفسهای من ، جان و جهانی مرا

 

پ . ن : طبق معمول غزلهای مناسبتی ، مجموع حروف اول ابیات ، تبریک تولد است .

شنبه 7 تیر ماه 1399

  • ۹۹/۰۴/۰۸
  • سایه های بیداری

نظرات (۱)

  • فاطمه حیدری (رضوان)
  • سلام و عرض ادب

     

    فوق العاده زیباست 

     

    موفق باشید 

    پاسخ:
    سلام و احترام محضر ادیب محترم رضوان عزیز

    خوش آمدید و منور فرمودید

    ممنونم از دیدگاه ملاطفت آمیز شما

    با آرزوی توفیق و سلامتی 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی