سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

۴۳ مطلب با موضوع «دلنوشته های کوتاه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

غصۀ نبودنت

آرشیو نوشته های پیشین :


عصری یک بشقاب گوجه فرنگی و خیار

با یک فقره نان سنگک

پیش رو گذاشته بودم و

دو لپی تناول میکردم

سر و صدای بلندگوی مسجد

مادرم را از خواب بیدار کرد

یک لقمه برایش گرفتم و

تقدیمش کردم

گفت : پیر شوی مادر !

گفتم : شدم مادر ! شدم !!!

سالهاست که پیر شدم

از غصۀ نبودنت .......

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

زوزه

آرشیو نوشته های پیشین :


از درز پنجره صدای زوزه می آمد .

نفهمیدم

باد گرگ شده ؟

یا پنجرۀ نگاه من ؟

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

حلقۀ عشق

حلقۀ عشق


با خودم می اندیشیدم که معنی قنوت چیست ؟

نه امروز

سالها می اندیشیدم

سالهایی که با قنوت

بازی عبادت میکردم به عادت

و سالهایی که ترک عادت نمودم .

چه بسیار و مکرر بارهایی که نگاهم به خطوط کف دستم بود

و چه آن زمانی که شعاع دیدم از کف دستم فراتر میرفت

و گاهی حتی

از میان انگشتانم و از پشت شیشۀ پنجرۀ اتاقم

شاخه گلی را در میان باغچه هدف میگرفت

و یادم میرفت که مشغول عادتی مکررم

امروز

باز دستهایم را نگاه میکردم

و انگشتهایم را

چیزی کم داشت

چیزی که هرگز در تمام این سالها توجه نکرده بودم

« حلقۀ عشق »

پنجشنبه 23 دی 95


  • سایه های بیداری