طوطی و بقال
در وبلاگ دوستی محترم و بزرگوار http://shadab1757.blog.ir/
شعری دیدم از مولانا : طوطی و بقال
ایشان سفارش فرموده بودند که با دید و نگاه تازه ای به این شعر بنگریم .
لذا همین فرمایش ایشان ، سبب سرودن این چند خط گردید .
از این دوست گرامی و عزیز سپاسگزارم که موجبات این نگرش را فراهم آوردند .
...........
اول چند بیت از طوطی و بقال مولانا :
بود بقالی و وی را طوطیی
خوش نوایی سبز و گویا طوطیی
بر دکان بودی نگهبان دکان
نکته گفتی با همه سوداگران ....
.............
و اینک دیدگاه بنده به این شعر :
طوطی دکان بقالی مباش
تا نَشایی پنجه های دلخراش
زانکه بقالان همه سوداگرند
بر دکانها بَهر سودایت بَرَند
هر چه گویا تر شوی ، فَربِه تری
هر چه سودش می فزونی بهتری
چون برفت او خانه ؛ بقالش تویی
بر دکان !!! بقال و نقالش تویی
پاسبان مال بفالان شدن
کی کشاند مر تو را باغ عدن ؟
گر بر آید گربه ای دنبال موش
می رباید از سرت دنیای هوش
گربه های اضطراب و دلهره
می گشایند پنجه های قاهره
می رهانی خود ز دام پنجه ها
غافل از آن شیشه های گنجه ها
شیشۀ روغن چو افتد بر زمین
پنجۀ بقالت آید از کمین
این چه طوطی بودن است ای طوطیک ؟
پنجه ها باشد قفایت یک به یَک ؟
گر تو با یک پنجه همچون کَل شوی
بهتر آن است پیش از آن اَلکَن شوی ( بدون قافیه )
تا نیاری بر کلان حکم قیاس
بر کَلان و اَلکَنان برهان خاص
تو نه آن طوطی ، که کالایی وِرا
گر شدی طوطی ، ز کالایی در آ
سه شنبه 26 تیر 97
- ۹۷/۰۴/۳۰