سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

  • ۰
  • ۰

استر « فهم »

استر « فهم » 

 

این غزل کاکائی را ببینید لطفاً :

 

حاجت به اشارات و زبان نیست ، مترسگ

پیداست که در جسم تو جان نیست ، مترسگ

 

با باد به رقص آمده پیراهنت اما

در عمق وجودت هیجان نیست ، مترسگ

 

شب پای زمینی و زمین سفرۀ خالیست

این بی هنری ، نام و نشان نیست ، مترسگ

 

تا صبح در این مزرعه تاراج ملخ بود

چشمان تو حتی نگران نیست ، مترسگ

 

پیش از تو و بعد از تو زمان سطر بلندیست

پایان تو پایان جهان نیست ، مترسگ

 

این مزرعه آلودۀ کفتار و کلاغ است

بیدار شو از خواب ، زمان نیست ، مترسگ

 

عبدالجبار کاکاوند

 

راستش من نمیدانم جناب « کاکائی » البته از نوع « عبدالجبارش » این غزل را به چه مناسبتی و با چه منظوری سروده . هر چند که از نظر ادبی غزل زیبایی است و محتوای « ایهامی » و « ابهامی » نیز بر زیبایی آن کمی بیشتر از کمی افزوده است . ( منهای یکی دو مورد غلط ابهامی ) اما گاهی لازم است نیم نگاهی به دایرۀ عملکرد گذشته و حال آدمها انداخت و سیر مسیر عبور آنان را از گذشته تا حال تماشا کرد به امید اینکه روزنه ای به صحت و عدم صحت کلامش یافت . و این مهم هرگز اتفاق نمی افتد ، مگر اینکه خوانندۀ کلام ، چشم بسته در دام هر سخنی نیفتد .

در داستان جبران خلیل جبران ، چند خطی برایتان نوشتم . نه شیوۀ تنبیه به کار بستم و نه شیوۀ تشویق . و اختیار « فهم » را به خوانندۀ مطلب وا گذاشتم . که هر الغایی در « فهم » حتی اگر « فهم » درست نیز باشد ، باز هم « فهم » نادرست و اندیشۀ نادرستی خواهد بود .

من و شما می توانیم « فهم » خود را « فهم درست » ( مطلق ) بدانیم . همان کاری که سالهاست میدان داران فهم کذایی و میدان داران کذایی فهم میکنند . اما می بایست یک مطلب برایمان روشن باشد و آن اینکه کجای داستان جبران خلیل و شریعتی و کاکائی و .... با متن « نامه های » زندگی گذشته و حال ما مطابقت دارد ؟ و اینکه این تطبیق از سر تقبل تقلید مستانه هست یا از سر تردید تعدد پیمانه ؟ یا هر دو ؟

انتخاب مسیر دانش « فهم » ، خود ، « فهمی » است که می بایست پیش زمینۀ ان در « فهم » ما نهادینه شود وگرنه فقط کلمۀ « فهم » را با خود یدک خواهیم کشید .

چنانچه گویند :

بایزید بسطامی سالها در تدارک دانش زمان خود سعی فراوان نمود و کوشید هر آنچه آموختنی بود در دفاتر و یادداشتهای فراوان فراهم آوَرَد . و آنگاه دانش چندین سالۀ خویش را بار چند درازگوش و استر نموده و قصد بازگشت به موطن داشت تا آموخته هایش را به خلایق بازگو کند . اما در دام رهزنان گرفتار آمد . و زمانی که رئیس راهزنان از وی پرسید : بار قاطرها و استرها چیست ؟ بایزید با التماس گفت : اینها چکیدۀ سالها « فهم » من از علوم دنیاست . هر چه از اموالم می خواهید بردارید . اما آنها را دست نزنید و به خودم واگذارید که به درد شما نمیخورد و فقط به درد خودم میخورد . رئیس راهزنان نگاهی به بایزید بیچاره انداخت و به یارانش دستور داد تا تمام یادداشتها و دفاتر وی را که حاصل سالها « فهم » بایزید بود ، آتش بزنند و سپس رو به بایزید کرد و گفت :

دانش و « فهمی » که بار قاطر باشد ، نه به درد تو می خورد ، نه به درد من و نه به درد خلایق ....

امروز دانش و « فهم » ما بار استرانی هست که آن استران از کوچکترین و کمترین « فهم » عاجزند .

و اگر ما یک جایی اینگونه « فهم » را متوقف نکنیم ،

به زودی خود نیز .....

همین .

چهارشنبه 8 آبان 1398

  • ۹۸/۰۸/۰۸
  • سایه های بیداری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی