سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

  • ۰
  • ۰

بانگ نوشانوش

گاهی اتفاق می افتد که ما در مسیر زندگی به باورهایی می رسیم که انگار میکنیم ، آن باورها ، همان باورهای مطلق و یا همان مدینۀ فاضله ای هست که در پی آن بودیم و بالاتر از آن ، هرگز هیچ اتفاقی ممکن نخواهد بود . معمولا این موضوع زمانی گریبان ما را سفت و سخت می چسبد که ما خیال می کنیم در اوج فهم هستیم و فهمی بالاتر از آن نیست که ما ، در درستی و نادرستی باورمان شک کنیم و یا دست به انکار و اثبات و یا ترمیم آن بزنیم . فرقی نمیکند این باور در چه زمینه ای باشد . ممکن است در مورد یک باور علمی و طبیعی باشد و یا یک باور مذهبی . مثلا می توانیم مانند هندوها ، قرنها به این باور پایبند باشیم که زمین مسطح است و بر شانۀ چهار فیل قرار دارد که هر کدام به نوبۀ خود در پشت چهار لاک پشت شناور در اقیانوسی بیکران ، ایستاده اند . اما در همین موقع ، فیثاغورث نامی ، ششصد سال قبل از میلاد می آید و یهویی این باور را به هم می ریزد و به دنبال آن ، یکصدی و اندی سال قبل از میلاد ، بطلمیوس نامی می آید ، ته ماندۀ این باور چندین صد سالۀ هندو ها را از بیخ و بن ، تخریب کند . و میکند . و درست همینجاست که هندوها می مانند و حوضشان . اگر همۀ آن هندوهایی که طی او ششصد سال مرده اند ، همگی را دوباره زنده کنیم و در جهان کنونی قرارشان بدهیم و تمامی این علوم را برایشان عرضه کنیم ، به نظر من حتی یک نفر از آنها ، دست از اون باور پیشین خود بر نمیدارد . چه برسه به همۀ آنها . میدانید چرا ؟ چون برای تغییر باورها در آدمها ، باید آدمها را عوض کرد . یا واضح تر بگویم : باید آدمها را تغییر داد . و این تغییر می بایست در فهم و شعور و دانایی و اندیشه باشد وگرنه آیۀ یاس خواندن در گوش حمار است . اما برخی آدمها به جای تغییر یافتن و عوض شدن ، عوضی میشوند . و زمانی که این اتفاق بیفتد ، دیگه باید فاتحۀ فهم و درک و اندیشه و شعور را بخوانی .

گاهی از برخی آدمها می پرسم : آیا تا به حال سیرک دیدی ؟ جواب اکثر آنها معمولا ، بله است . چون واقعا دیده اند . توی تلویزیون ، بارها و بارها . و سپس ، از آنها می پرسم چه حیواناتی را دیدی توی سیرک بیاورند و آنها را به نمایش بگذارند ؟ اکثراً جوابشان مشابه است . مثلا : شیر – پلنگ – فیل – اسب – و ....

و سپس به سوال آخر میرسم و از آنها می پرسم : آیا تا به حال دیدید توی یک سیرک « خر » بیاورند و آن را به نمایش بگذارند ؟ و همگی با قاطعیت می گویند : نه تا به حال ندیدیم . اگر شخصی که مورد سوال من قرار گرفته است ، از همین دسته از آدمها باشد که در یک باور غلط پا فشاری میکند و به هیچ وجه هم نمیخواهد قبول کند ، که زمین کروی یا بیضی شکل است و به دور خود و خورشید می چرخد و  دو تا پایش را توی یک کفش کرده که تغییر نکند و عوض نشود و همچنان می خواهد عوضی بماند ، به او میگویم : تو همان خری هستی که به درد سیرک هم نمی خوری .

انسانی که نتواند و یا نخواهد چشمهای خود را باز کند و دنیای خارج از فهم ناقص خود را ببیند و دو دستی به باورهای پوچ و غلط خود که در مغز پوکش انباشته شده و یا انباشته اند ، بچسبد و هر عوض شدن و تغییری را به مثابه انهدام جهان هستی بداند ، و همچنان عوضی بماند ، این بشر ، همان خری است که به درد سیرک هم نمی خورد .

معنی عوض شدن و تغییر این نیست که گردو صفت باشیم بر بالای گنبدی . که باد از هر کدام طرف وزید ، ما نیز چرخی با مسیر باد بزنیم . اگر چنین آدمی بودیم یا باشیم ، از اون خری که راه به سیرک هم نمی برد ، بدتریم .

منظور از عوض شدن و تغییر ، جایگزینی یک اندیشۀ برتر ، به جای اندیشۀ راکد و منسوخ قبلی است . هندوها بالاخره قبول کردند که داستان فیل و لاک پشت و قورباغه ، افسانۀ نادانی آنها بوده . پس تغییر کردند . عوض شدند . اما در این میان . هنوز بعد از دو هزار سال از زمان تغییر ، تعداد انگشت شماری ، باقیماندۀ همان باور فیل و لاکپشت ، شاش گاو را ، باوری مستعد برای گریز میدانند . گریز از سمت دانایی به سوی نادانی .

باور نکردنیست این همه عناد نفهمی و نادانی با فهم و شعور .

اگر تغییر نکنیم . اگر تفکری اندیشمندانه نداشته باشیم . اگر باورهایمان را تسویه نکنیم ، حتم بدانیم که هر روز ما نیز پیاله به دست ، بانگ نوشانوش شاش گاو به راه انداخته ایم . و شور بختانه هرگز نخواهیم فهمید ، کدام ساقی ، پیمانۀ نادانی ما را دمادم پر ؛ و ما را در میخانۀ خریت اینگونه مست میکند ....

شنبه 9 فروردین 99

  • ۹۹/۰۱/۰۹
  • سایه های بیداری

نظرات (۱)

سلام. 

کامنت خواندنی شما در صفحه من، من را به دیدن صفحه شما ترغیب کرد. 

چه جالب که مطلب شما هم در راستای مطالب من هست و همین لذت خواندش رو صد برابر میکند و البته لذت این هم صحبتی رو

نمیدونم به نظریه تکامل اعتقاد دارید یا نه اما این نظریه برای من دریچه ای بود به جهانی جادویی، جوری که انگار با درک این جریان تکامل در جهان راه روشنی از درک سایر مسایل برایم باز شد. تمام اجزای هستی از روز خلقت تا کنون در حال تغییر هستند به سمت تکامل و حتی این مسیر تکامل را در تاریخ تمدن بشری هم میبینیم. این جریان تکامل جوری است که هر یک از اجزایی که توانایی تغییر یا تطابق با تغییر را نداشته باشند از بین میروند. 

درک همین مساله باعث شدباور کنم تغییر در ذات جهان ماست . تنها نکته ای که هنوز به جوابی برای ان نرسیدم این است که ایا انتخابی برای این مسیر تکامل وجود دارد یا خیر  و اگر دارد درست و غلط چطور از هم تشخیص داده میشود. 

تا کنون که من به این ایده رسیدم که درست و غلطی وجود ندارد و مثل جریان اب که در نهایت از هر راهی برود بالاخره به دریا میرسد، این جریان تکامل هم در نهایت به هدف عالی که براش خلق شده میرسد. اما خوشحال میشم اگر نظر شما در این مورد بدونم

پاسخ:
با سلام و عرض ادب
و تشکر از حضورتان در کلبۀ محقرم
قدم رنجه فرمودید و منور

گاهی دلم میخواهد بروم جلوی آینه بایستم و با دستهای خودم ، خودم را خفه کنم و توی آینه هم این کشتار دلنشین را تماشا کنم . مثل الان . یک ساعت زور زدم دو سطر جواب بنویسم و دست آخر به جای ذخیره ، انصراف را زدم . حالم بسیار تماشاییست . دوباره می نویسم . هر چند که هرگز اولی نخواهد شد .

سوالی به این فراخی ؛ نه در توان پاسخ من میگنجد و نه در توان این کلبۀ محقر
نیاز به هندوانه های بیشمار است و یلداهای بلند و چندین دستگاه کامیون و خاور . ( لبخند )
ولی حسب وظیفه ، کوتاه عرض میکنم در حد توان نداشته ام .

اعتقاد و عدم اعتقاد من به تکامل ، هرگز ، بود و نبود آن را زیر سوال نخواهد برد .
اما بی اعتقاد هم نیستم . البته در مقیاس فهم خودم .
در مورد تاکید شما به « از بین میرود » ، من بیشتر  « تجزیه » و « تغییر ماهیت » و « در قالبی جدید در آمدن » را می پسندم . البته شاید این دیدگاه به این دلیل است که مولانا میگوید :
از جمادی مردم و نامی شدم
وز نما مُردم به حیوان بر زدم
مُردم از حیوانی و آدم شدم
پس چه ترسم ، کی ز مُردن کم شدم ؟
حملۀ دیگر بمیرم از بشر
تا بر آرم از ملائک پر و سر
بار دیگر از ملک قربان شوم
آنچه اندر وهم ناید ، آن شوم


لذا اگر منظورتان مثلا منقرض شدن برخی حیوانات مثل دایناسورها و وبلاگ نویسان عصر یخبندان می باشد ، با شما هم عقیده ام . ( لبخند )

در مورد « آیا انتخابی برای این مسیر تکامل وجود دارد یا نه » باید خدمتتان عرض کنم که کلمۀ انتخاب ، ما را به حوزۀ جبر و اختیار خواهد برد و راستش دروغ چرا ؟ برای آدم بی سوادی مثل من ورود در این حوزه ، خالی از خطر نیست . خصوصا که آن سوی این حوزه شما باشید . اما از آنجا که یکی از بزرگترین حماقتهای بشر ، ترس است ؛ لذا برای خروج از بن بست ترس ، خطر آن را به جان میخرم و در محضر شما زانوی ادب میزنم و سراپا گوش جان . و البته در مقالی دیگر و کلامی نو .


در مورد « جریان آب در نهایت از هر مسیری برود ، بالاخره به دریا میرسد » کمی با هم اختلاف خواهیم داشت که امیدوارم مشمول تحریم هندوانه از جانب شما نباشم ( لبخند )
قبول هر مسیر برای بنده کمی مشکل است .
اگر این رود مورد نظر شما از زمینهای نمک خیز و شوره زار عبور کرد چی ؟
در دراز مدت ، دریای تمثیلی شما ، به یک دریای عاری از هر گونه جانداری تبدیل نخواهد شد ؟
اینکه هدف دریا باشد و ما برای رسیدن به آن ، وسیله را توجیه کنیم ، کمی برایم قابل قبول نیست .
اگر درست و غلط وجود نداشت که جهان هستی کاملا بی معنی و مفهوم بود .
منظورم همان تضاد است ( درست و غلط )
شما همین درست و غلط و یا تضاد را از جهان هستی بگیرید
در یک چشم به هم زدنی همۀ ارکان آن به کلی منهدم و نابود می شود .
درست و غلط یک تضاد است . یک تقابل است . مثل نور و ظلمت . شب و روز - خیر و شر . و ...
من سوادم قد نمیدهد در این مورد بیشتر توضیح بدهم
لذا تقاضا دارم در این مورد به مقدمۀ دفتر ششم مثنوی مراجعه بفرمائید
و البته فرصتی و رخصتی برای پی گرفتن این مسئله در گفتاری دیگر .
با هندوانه های بیشتر البته ( لبخند )



ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی