گاهی اتفاق می افتد که ما در مسیر زندگی به باورهایی می رسیم که انگار میکنیم ، آن باورها ، همان باورهای مطلق و یا همان مدینۀ فاضله ای هست که در پی آن بودیم و بالاتر از آن ، هرگز هیچ اتفاقی ممکن نخواهد بود . معمولا این موضوع زمانی گریبان ما را سفت و سخت می چسبد که ما خیال می کنیم در اوج فهم هستیم و فهمی بالاتر از آن نیست که ما ، در درستی و نادرستی باورمان شک کنیم و یا دست به انکار و اثبات و یا ترمیم آن بزنیم . فرقی نمیکند این باور در چه زمینه ای باشد . ممکن است در مورد یک باور علمی و طبیعی باشد و یا یک باور مذهبی . مثلا می توانیم مانند هندوها ، قرنها به این باور پایبند باشیم که زمین مسطح است و بر شانۀ چهار فیل قرار دارد که هر کدام به نوبۀ خود در پشت چهار لاک پشت شناور در اقیانوسی بیکران ، ایستاده اند . اما در همین موقع ، فیثاغورث نامی ، ششصد سال قبل از میلاد می آید و یهویی این باور را به هم می ریزد و به دنبال آن ، یکصدی و اندی سال قبل از میلاد ، بطلمیوس نامی می آید ، ته ماندۀ این باور چندین صد سالۀ هندو ها را از بیخ و بن ، تخریب کند . و میکند . و درست همینجاست که هندوها می مانند و حوضشان . اگر همۀ آن هندوهایی که طی او ششصد سال مرده اند ، همگی را دوباره زنده کنیم و در جهان کنونی قرارشان بدهیم و تمامی این علوم را برایشان عرضه کنیم ، به نظر من حتی یک نفر از آنها ، دست از اون باور پیشین خود بر نمیدارد . چه برسه به همۀ آنها . میدانید چرا ؟ چون برای تغییر باورها در آدمها ، باید آدمها را عوض کرد . یا واضح تر بگویم : باید آدمها را تغییر داد . و این تغییر می بایست در فهم و شعور و دانایی و اندیشه باشد وگرنه آیۀ یاس خواندن در گوش حمار است . اما برخی آدمها به جای تغییر یافتن و عوض شدن ، عوضی میشوند . و زمانی که این اتفاق بیفتد ، دیگه باید فاتحۀ فهم و درک و اندیشه و شعور را بخوانی .
گاهی از برخی آدمها می پرسم : آیا تا به حال سیرک دیدی ؟ جواب اکثر آنها معمولا ، بله است . چون واقعا دیده اند . توی تلویزیون ، بارها و بارها . و سپس ، از آنها می پرسم چه حیواناتی را دیدی توی سیرک بیاورند و آنها را به نمایش بگذارند ؟ اکثراً جوابشان مشابه است . مثلا : شیر – پلنگ – فیل – اسب – و ....
و سپس به سوال آخر میرسم و از آنها می پرسم : آیا تا به حال دیدید توی یک سیرک « خر » بیاورند و آن را به نمایش بگذارند ؟ و همگی با قاطعیت می گویند : نه تا به حال ندیدیم . اگر شخصی که مورد سوال من قرار گرفته است ، از همین دسته از آدمها باشد که در یک باور غلط پا فشاری میکند و به هیچ وجه هم نمیخواهد قبول کند ، که زمین کروی یا بیضی شکل است و به دور خود و خورشید می چرخد و دو تا پایش را توی یک کفش کرده که تغییر نکند و عوض نشود و همچنان می خواهد عوضی بماند ، به او میگویم : تو همان خری هستی که به درد سیرک هم نمی خوری .
انسانی که نتواند و یا نخواهد چشمهای خود را باز کند و دنیای خارج از فهم ناقص خود را ببیند و دو دستی به باورهای پوچ و غلط خود که در مغز پوکش انباشته شده و یا انباشته اند ، بچسبد و هر عوض شدن و تغییری را به مثابه انهدام جهان هستی بداند ، و همچنان عوضی بماند ، این بشر ، همان خری است که به درد سیرک هم نمی خورد .
معنی عوض شدن و تغییر این نیست که گردو صفت باشیم بر بالای گنبدی . که باد از هر کدام طرف وزید ، ما نیز چرخی با مسیر باد بزنیم . اگر چنین آدمی بودیم یا باشیم ، از اون خری که راه به سیرک هم نمی برد ، بدتریم .
منظور از عوض شدن و تغییر ، جایگزینی یک اندیشۀ برتر ، به جای اندیشۀ راکد و منسوخ قبلی است . هندوها بالاخره قبول کردند که داستان فیل و لاک پشت و قورباغه ، افسانۀ نادانی آنها بوده . پس تغییر کردند . عوض شدند . اما در این میان . هنوز بعد از دو هزار سال از زمان تغییر ، تعداد انگشت شماری ، باقیماندۀ همان باور فیل و لاکپشت ، شاش گاو را ، باوری مستعد برای گریز میدانند . گریز از سمت دانایی به سوی نادانی .
باور نکردنیست این همه عناد نفهمی و نادانی با فهم و شعور .
اگر تغییر نکنیم . اگر تفکری اندیشمندانه نداشته باشیم . اگر باورهایمان را تسویه نکنیم ، حتم بدانیم که هر روز ما نیز پیاله به دست ، بانگ نوشانوش شاش گاو به راه انداخته ایم . و شور بختانه هرگز نخواهیم فهمید ، کدام ساقی ، پیمانۀ نادانی ما را دمادم پر ؛ و ما را در میخانۀ خریت اینگونه مست میکند ....
شنبه 9 فروردین 99
- ۹۹/۰۱/۰۹
سلام.
کامنت خواندنی شما در صفحه من، من را به دیدن صفحه شما ترغیب کرد.
چه جالب که مطلب شما هم در راستای مطالب من هست و همین لذت خواندش رو صد برابر میکند و البته لذت این هم صحبتی رو
نمیدونم به نظریه تکامل اعتقاد دارید یا نه اما این نظریه برای من دریچه ای بود به جهانی جادویی، جوری که انگار با درک این جریان تکامل در جهان راه روشنی از درک سایر مسایل برایم باز شد. تمام اجزای هستی از روز خلقت تا کنون در حال تغییر هستند به سمت تکامل و حتی این مسیر تکامل را در تاریخ تمدن بشری هم میبینیم. این جریان تکامل جوری است که هر یک از اجزایی که توانایی تغییر یا تطابق با تغییر را نداشته باشند از بین میروند.
درک همین مساله باعث شدباور کنم تغییر در ذات جهان ماست . تنها نکته ای که هنوز به جوابی برای ان نرسیدم این است که ایا انتخابی برای این مسیر تکامل وجود دارد یا خیر و اگر دارد درست و غلط چطور از هم تشخیص داده میشود.
تا کنون که من به این ایده رسیدم که درست و غلطی وجود ندارد و مثل جریان اب که در نهایت از هر راهی برود بالاخره به دریا میرسد، این جریان تکامل هم در نهایت به هدف عالی که براش خلق شده میرسد. اما خوشحال میشم اگر نظر شما در این مورد بدونم