سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

  • ۰
  • ۰

روزن ، روزن

روزن ، روزن

 

 

« دستی افشان تا ز سر انگشتانت

صد قطره چکد

هر قطره شود خورشیدی

باشد که به صد سوزن نور

شب ما را بکند روزن روزن »

 

 

دست اگر در زلف افشانت کنم شب تا سحر

با سر انگشتم نشانت گر کنم لب تا کمر

 

یک نگاه وحشی ات هر لحظه ایمانم بَرَد

گر بنوشم باده ات ، یک قطره بر بادم دهد

 

چون به خورشید رُخت چشمم بر افتد ناگهان

روزن چشمم به سوزن سوزن افتد آن زمان

 

گر چه روزن روزن آید جانم از یک سوزنت

سرخوشم با سوزن مهری که جویَد روزنت

 

سر نَهَم بر عالم مهرت که محبوسم کنی

در میان جمع محبوسان کمی بوسم کنی

 

سوزن سوزن 

 

زلف اگر افشان کنم من ، وا رهانم تا کمر

با سر زلفم به زنجیرت کشم شب تا سحر

 

تو که ایمانت به باد یک نگاهی وا رهد

با لب و دستت بگو تا باده ها را وا نهد

 

کی بر افتد روزن چشمت به رویم در نهان ؟

تا به سوزن سوزن افتد چشمهایت آن زمان ؟

 

گر به رقص آیم ز شیدایی به کوی و برزنت

سرخوشم با دیدۀ پیدای پنهان منظرت

 

پر زنم در عالم وَهمَت که ملموسم کنی

در میان جمع ملموسان کمی لوسم کنی

 

مرداد 92

باز نوشت 11 ابان 401

 

 

  • ۰۱/۰۸/۱۲
  • سایه های بیداری

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی