سایه های بیداری

سرای دلشدگان

سایه های بیداری

سرای دلشدگان

۴۳ مطلب با موضوع «دلنوشته های کوتاه» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

کاروانسرا

میگویند کریم خان زند 
برای آسایش مسافرین
همش در حال ساختن رباط و کاروانسرا بود 
شاه عباس نیز گویا قبل از وی 
همین مرض را داشت 
و شاید هم بعد از وی بود 
فرقی نمیکند کدام سلسله 
قبل یا بعد از کدام سلسله 
آمده و رفته 
مهم این است که هر کسی در این مرز و بوم
سلسله ای ایجاد کرده 
سلسله زندگی مردم را نابود کرده و رفته .
حالا به هر اسم و عنوانی که میخواهد باشد 
و به هر دین و مذهبی که میخواهد باشد

ما نیز امروز کاروانسرا میسازیم 
نه برای خود 
برای اشترانی که بعد از ما خواهند آمد 
فقط
اینترنت این رباطها و کاروانسراها را فراموش نکنیم 
عصر تکنولوژی دروغ و ریا را پاس بداریم .
..........
عطر یاس مستم میکند .
امشب غوغا میکند این گل یاس گلدان تنهائیم ......

هشتم خرداد 95
  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

نذر نگاه


صدای کوبۀ در بود
هراسان از خواب بیدار شدم
.
خواب میدیدم
خواب دخترکی با چشمهای ....
دخترک میرفت و هی بر میگشت
و از نیمرخ مرا می نگریست
گویا فهمید که من
محو تماشای چشمهایش شدم
سر پیچ کوچه که رسید
مکثی کرد و با اشاره انگشت
مرا به خود فرا خواند و
همزمان چشمکی زد و
بعد
از خم کوچه پیچید و رفت
دویدم بهش برسم
که .......
کوبه در دوباره به صدا در آمد
با عجله بلند شدم و
خودم را پشت در رساندم
در را که باز کردم
همان دخترک توی خواب بود
با کاسه ای توی دستش
کاسه را به طرفم گرفت و گفت
:
برای شماست
نگاه کردم
یک کاسه پر از یاس
سالهاست که من
 از کسی نذری قبول نمیکنم
نذر نگاه دخترک
قبول شد
نزد خدای عشق

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

ما آمدیم

 

ما آمدیم

 

 

چون برای آمدن ساخته شدیم

 

 

یک وقتهایی هم هست ، می آئیم که بسازیم

 

 

چه چیزی را !!! خودمان هم نمیدانیم

 

 

همیشه همان ساختار قبلی را نیز ویران میکنیم

 

 

چون ما را از همان اول برای تداوم ویرانی ساخته اند

 

 

آن سیب هم بهانه ای بیش نبود

 

 

وگرنه ذقوم هم بود می خوردیم  

 

 

چون سناریو همین بود

 

 

و دیالوگ همان است که کارگردان به دستمان داده

 

 

جرأت نداریم ، دیالوگی دیگر بگوییم  

 

 

در جا نقشمان را باز می ستاند .

 

 

چه فرقی میکند ؟

 

 

ما نگویم دیگران خواهند گفت

 

 

پس بهتر است نقشمان را خوب بازی کنیم

 

 

دستمزد خوبی هم میدهند

 

 

دخترکانی خوب روی .....

 

 

جمعه 20 مهر 97

 

 

 

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

سکوت

سکوت در مقابل سلطه ، خیانت است .

اما همگامی با ترفندهای آرمانی سلطان ، جنایت است .

ساز و دهلت را بر چین و به خانه ات برو

این همان پالان استحمار است که بر پشتت نهاده اند .

آن سوی دروازه های وعده های رویایی

هیچ کوشکی برای هیچ حماری بنا ننهاده اند .

4 فروردین 97

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

لبخند

همۀ ما با گریه ، پای به جهان هستی گذاشتیم .

گزینۀ لبخند با « کلیک » میسر است

اما گریه ؛

از همان اول فعال است

و نیازی به کلیک ندارد .

سخت است باور کنیم

که لبخند ،

اساس فلسفۀ آفرینش است ...

17 شهریور 97

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

آفرینش

آفرینش ، یک شروع و آغاز از هیچ به سوی یک پایان هیچ است .

و پیدایش ، تقابل بین خالق و مخلوق میان این دو هیچ است .

اما

حاصل میان این دو هیچ

اتفاقی است به نام عشق

که عاشق و معشوق

هر دو

در انتظار و آرزوی آن اتفاقند .

22 مرداد 97

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

افسانه

قصه ها را دوست میدارم

شنیدم که افسانه ای

آمدم بخوانمت .....

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

« گل » گون

آرشیو نوشته های پیشین :


خانم پسر عمه ام

همین دیروز

در یکی از این بیمارستانهای شیک

فارغ شد

من و خانمم

برای عیادت رفتیم

قبل از خروج از خانه

سیلی محکمی به خانمم زدم

او هم منقابلا ، یکی خواباند بیخ گوش من

پول نداشتیم گل بخریم

« گل » گون رفتیم .


  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

چِرت و پِرت

عزیزی پرسید :

تو را چه می شود که این همه چِرت و پِرت می نویسی ؟

عرض کردم :

تو را

چه می شود که این همه چرت و پرت می خوانی ؟

در دم قانع شد بندۀ خدا .....

  • سایه های بیداری
  • ۰
  • ۰

یک روز

یک روز خواندی و

فردا روز راندی

آنقدر خواندی و راندی

که من ماندم و

تو

در ماندی

 

شنبه 28 اسفند 95

  • سایه های بیداری